واکنش علیرضا پناهیان به تخریب خود از سوی برخی جریانهای خاص
تاریخ انتشار: ۱۸ شهریور ۱۳۹۹ | کد خبر: ۲۹۲۲۶۱۴۷
به گزارش جام نیوز، حجت الاسلام پناهیان شب گذشته ۱۷ شهریورماه در جلسه عزاداری هیأت هنر، طی سخنانی به انتقادات و حواشی اخیر صورت گرفته علیهاش پاسخ داد.
متن کامل سخنان این خطیب کشورمان به شرح زیر است:
مهمترین عامل غربت علی (ع) در مدینه، «رودربایستیِ» افراد در دفاع از حق بود
در یک جمعبندی میتوان گفت مهمترین عامل غربت امیرالمؤمنین (ع) و حضرت زهرا (س) در مدینه، «رودربایستی» بود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
حضرت زهرا اطهر (س) چهل شبانهروز درِ خانه مهاجر و انصار را میزدند، آخرین کسی که حضرت زهرا اطهر (س) بعد از چهل روز درِ خانهاش رفت «سعد» بود. او گفت: یا فاطمه شما که داری من را دعوت میکنی کمکتان کنم، تا حالا در این مدت کسی جوابت را داده است؟ فرمود: «ما اجابَنی احدٌ» هیچکسی جوابم را نداد. سعد هم گفت: من چهکار کنم وقتی کسی به تو جواب نداده من بلند شوم بیایم؟ یعنی سعد، پشت حرف همهگیر کرد.
برخی فکر میکنند بنده هزینه حرفهایی را که زدهام، نمیدانم!
منِ طلبه هم اگر همیشه بخواهم به دوستان طلبه دیگر نگاه کنم و بگویم آیا «کسی فلان حرف را زده است، که من هم بگویم؟» در اینصورت، شبیه همان مردمی خواهم بود که حضرت زهرا (س) را تنها گذاشتند. اگر حرفی درست است، باید بگوییم.
بعضیها فکر میکنند بنده هزینه برخی از حرفهایی را که زدهام، نمیدانم. اتفاقاً انتظار خیلی بیشتر از این را دارم. این توهینهایی که در رسانههای منسوب به خط این دولت و هواداران این دولت که دروغپردازی و رذالت را از حد گذراندهاند و رسانههای خودمان هم، کم پراشتباه نیستند.
بنده یا هرکسی که احیاناً یک حرف حقی را علیه مسئولین بزند، کمکاریهایشان را رسوا کند و آنها را جهنم بفرستد، آدرس ویلاهایشان را بالای منبر بگوید و ... شما فکر میکنید مشکلات و هزینه این حرفها فقط همین چهارتا حرفی است که علیه او میزنند؟!
رهبر انقلاب: شرط مهم ایجاد تحوّل، نترسیدن از دشمنیهاست / هر اقدام مثبتی، ممکن است مخالف داشته باشد، از مخالفتها نباید ترسید!
یکی از مهمترین جایگاههای امتحان خدا و یکی از مهمترین موانع تحول، ترس است، ترس از هزینههای تحولخواهی. بگذارید من مستقیم یکی از کلمات مقام معظم رهبری را بخوانم برای شما تا خیلی روشنتر این بخش را با این کلمات نورانی جلو ببریم: «یک شرط مهم برای ایجاد تحوّل، نترسیدن از دشمن و دشمنیها است. خدای متعال به پیغمبرش میفرماید که «وَ تَخشَى النّاسَ وَاللهُ أَحَقُّ أَن تَخشاهُ»؛(۱۷) از مردم نباید بترسی؛ از حرف این و آن نباید بترسی. بالاخره هر اقدام مثبتی، هر کار مهمّی ممکن است یک عدّهای مخالف داشته باشد؛ مخالف، مخالفت میکند. امروز با حضور فضای مجازی، نوع مخالفت ها هم غالباً نوع برخوردکننده و تیز و آزاردهنده است؛ اگر چنانچه یک حرکت مهمّ صحیحِ متقنِ محاسبهشدهای انجام میگیرد، باید ملاحظه این ها را نکنند. ملاحظه دشمن خارجی را هم نباید بکنند؛ هر گونه حرکتی را که در کشور به سمت صلاح انجام بگیرد، یک جبهه وسیعی از دشمن وجود دارد که اینها نشستهاند دارند، دائم فکر میکنند که ضربهها بزنند، هم در زمینههای سختافزاری، هم در زمینههای نرمافزاری؛ نرمافزاریشان همین است که اینها تصمیمهای مهم و درست و منطقی را که در کشور گرفته میشود، با تبلیغات وسیعی که دارند، زیر سؤال ببرند و با این امپراتوری تبلیغاتی که دست صهیونیستها هست، این را بکوبند و نابود کنند و از بین [ببرند]. باید از اینها نترسید، باید حرکت کرد...» (۱۳۹۹/۰۳/۱۴)
۱۵ سال در اطلاعیههای هیأتمان اسم سخنران را نمینوشتیم
بنده ۱۵ سال در قم بهصورت هفتگی سخنرانی میکردم. جمعیت از چند صدتا شروع شد تا دو هزار نفر هم رسید. اما در اطلاعیههای هیأتمان این نبود که سخنران کیست! کسی حق ضبط یا تکثیر نوار جلسه را نداشت. برای اینکه دنبال مطرح کردن نبودم که بیایم در جامعه خودم را مطرح بکنم. ۱۵ سال فعالیت تبلیغی من در شهر قم که همه علما از آن خبر دارند، به این صورت بود که نه اسمی روی پلاکارد زدیم، نه نوار جلسات را میگذاشتیم تکثیر بشود.
گاهی سکوت در برابر انحرافات، چیزی جز جنایت و خیانت به دین نیست!
این توضیحات را دارم عرض میکنم بهدلیل بعضی از تخریبهایی که میکنند، بیان این مسائل برای ثبت در تاریخ بد نیست. پارسال برخی از نمایندگان بیادب را دیدید ـ که اکثرشان هم رد صلاحیت شدند؛ بهخاطر تخلفات مختلفی که انجام داده بودند ـ میگفتند: این روضهخوان یا منبری پاکتی و ...! خیال کرده بود ما همین دیروز پریروز به منبر رسیدهایم!
یا بعضیها خبیثانه میگفتند: «این تلویزیون بود که صحبتهای او را پخش کرد و او را بزرگ کرد!» ابداً اینطور نبود، اصلاً ما بعد از تلویزیونی شدن، خیلی از کارها را دیگر نتوانستیم انجام بدهیم. قبل از تلویزیونی شدن، آیتالله خوشبخت (ره) به بنده فرمودند «تو دیگر با صوت، روضه نخوان» گفتم «چرا؟ من عشق روضه خواندن به این صورت را دارم ...»، فرمود: «چون تو حرفهای مهمی میزنی، اما وقتی این روضه را میخوانی، فکر میکنند تو روضهخوان هستی و حرفت را گوش نمیدهند!» ایشان ۲۰ سال پیش این را به من فرمودند.
بعضیها هرچه دلشان میخواهد همینجوری چارواداری بار میکنند و در واقع به شما مردمی که بنده را با همه نقصهایم تحمل میکنید، توهین میکنند. من اصلاً بدم میآید که به دفاع از خود بپردازم، اما بعضیها تصور میکنند که ما شوق و ذوق منبر داریم و دوست داریم سر و صدا کنیم و... ابداً اینطور نیست! اما چهکار کنیم که اینقدر غلط میکنند و بر خلاف دین و منافع مردم اقدام میکنند که سکوت ما در قبال این انحرافات، هیچ چیزی جز جنایت و خیانت به دین نیست.
آن زمانی که در قم، جلسات هفتگی داشتیم، بعضی از علما که میدیدند این جلسات، با استقبال جوانان روبهرو شده است، خودشان میآمدند یا اینکه جسته و گریخته، فرزندانشان را میفرستادند که ببینند این جلسه کیست که اینقدر شلوغ است. یکبار اخوی آقای قرائتی با آن حالت شوخطبعی خودش به جلسه ما آمد. گفت: اینها چرا اینجا میآیند؟ مگر شما شام میدهید؟ گفتم نه، گفت: پس چه خبر است؟ مگر تو چه میگویی به اینها؟
مسئول امور مساجد قم که یک روحانی موقری بود، یکبار به هیأت ما آمد. آخر جلسه گفت: من میخواهم با شما صحبت کنم. (آن زمان یک دانه محاسنمان هم سفید نشده بود چهبسا حتی صورتمان پر نشده بود.) گفتم بفرمایید ما در خدمت هستیم؛ گفت من پسر اولم را اینجا فرستادم و گفتم برو ببین در این جلسهای که میگویند شلوغ میشود چه میگوید؟ یک وقت خبط و ربط نادرستی نداشته باشد! پسر اولمان جذب شد و گفت بابا چه جلسهای است! گفتم دیگر تو جذب شدی و داوریهایت به درد نمیخورد. پسر دوم را فرستادیم، پسر سوم فرستادیم، دامادمان طلبه بود، او را فرستادیم، او هم جذب شد، امشب آمدم ببینم اینجا چه خبر است؟ همچنین برخی علمای بزرگ، پسرهایشان آمده بودند و بالاخره انگیزه پیدا کرده بودند که بروند طلبه بشوند...
زمانی در دولت اصلاحات مدعی آزادی، بنده را ممنوعالمنبر کرده بودند
همان جلسات قم، وقتی رونق زیادی پیدا کرد، دولت اصلاحات وزارت اطلاعاتش را فرستاد تا مکان جلسه ما را پلمب کردند! گفتند دیگر در اینجا حق برگزاری جلسه ندارید. دوستان هیأت ما با آنهمه جمعیت، همه آواره شدیم! اینهایی که دم از آزادی میزنند این کار را کردند، در حالیکه اصلاً من خیلی حرفهای سیاسی را نمیزدم.
بعد از اینکه جلسه ما را پلمب کردند، یک بار قرار شد در ساختمانی که مربوط به آموزش و پرورش بود، برای تجمعی از دانشآموزها به مناسبت میلاد امام رضا (ع) سخنرانی کنم. دیگر قمیها که ما را میشناختند، با اینکه بچه تهران بودیم ولی در قم درس طلبگی میخواندیم و همانجا هم منبر میرفتیم.
از حراست استانداری آمدند و گفتند «ما از حراست استانداری آمدهایم، سخنرانی شما ممنوع است!» برای چه ممنوع است؟ یاد قبل از انقلاب افتادم که پدرم امام جماعت یکی از مساجد جنوب شهر تهران بود و ممنوعالمنبرش کرده بودند و از کلانتری میآمدند و ایشان را میبردند.
به مأمور حراست گفتم برای چه ممنوع است؟ گفت: ممنوع است دیگر! بعد رفتند و پشت بلندگو گفتند که جلسه تعطیل است و فلانی هم نیامده است! در حالی که من آمده بودم و توی اتاق منتظر بودم که بروم سخنرانی کنم. آن مسئولی هم که ما را دعوت کرده بود، از آموزش و پرورش عزلش کردند!
در همان اوایلی که تلویزیون هم یک چیزهایی از بحثهای ما را پخش میکرد، بنده میخواستم در بعضی از شهرهای دیگر صحبت کنم. رسماً میگفتند «استانداری مخالفت کرده است!» به همین سادگی! بعد، من پرس و جو کردم که ببینم دلیل این مخالفتها چیست. میگفتند «دو ماه مانده به انتخابات، شما سخنرانی میکنی...» میگفتم من اصلاً انتخاباتی بحث نمیکنم. میگفتند: «تو هر بحثی را مطرح کنی، اثر انتخاباتی دارد» آنوقت انتظار دارید اینها الان فحش ندهند؟ میخواهید تهمت نزنند؟ میخواهید دروغ نگویند؟
یکی از دروغهایی که درباره خانه بنده گفتند
دروغهای رذیلانهای گفتهاند که من اصلاً کسر شأن جلسات امام حسین (ع) میدانم که بنشینم وقت شما را بگیرم و به دروغهای اینها درباره زندگی شخصی خودم جواب بدهم. خانهای را ـ حدود سال ۱۳۸۵ ـ پنج سال بود که ما با شریکی میخواستیم بسازیم. چرا پنج سال طول کشیده؟ چون من پول نداشتم و او یکذره پول گذاشت. آخرش گفت: «من میخواهم بفروشم» گفتم: حالا تو یکمقدار صبر کن، من پول جور میکنم. پشت تلفن گفت: «آقا کمیته امداد که باز نکردهایم!» ... گفتم: خب صبر کن من یک مشتری گیر میآورم بیاید از شما بخرد و شما برو دنبال کار خودت.
شرایط ما هم مناسب نبود، بچهمان داشت ویلچری میشد و نمیتوانستیم هرجایی برویم. بنده به این آقای محترمی که اسمش را کنار اسم من زدند ـ تا مثلاً ما را با ایشان خراب کنند یا ایشان را با ما خراب کنند ـ گفتم: شما میآیید این خانه را بخرید؟ یک زمین ۲۲۵ متری است که هر طبقهاش حدوداً ۱۲۰ متر میشد. گفتم بیایید سهم این بنده خدا را بخرید چون او پولش را لازم دارد. ایشان آمد و سهم آن فرد را خرید و خانه را تمام کردیم، در سند پایانکار، اسم این بنده خدا آمده است.
خبرگزاری فارس
منبع: جام نیوز
کلیدواژه: حجت الاسلام پناهیان پناهیان هیئت اصلاح طلب علیرضا پناهیان تخریب محرم فکر می کنند حضرت زهرا مهم ترین بعضی ها هیأت ما حرف ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.jamnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۹۲۲۶۱۴۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معلمی که امام خمینی(ره) خطبه عقدش را خواند
ایسنا/همدان «امام خمینی(ره) از طرف من و آیتالله علمالهدی از طرف همسرم وکیل شدند و خطبه عقد جاری شد. بعد از عقد دست امام را بوسیدیم و ایشان توصیه و تکرار کردند «با هم بسازید؛ همدیگر را بسازید؛ زندگی را بسازید» و ما نیز این را سرلوحه زندگی خود قرار دادیم و زندگی مشترک خود را با این جمله آغاز و تمام کردیم.»
دکتر سیدمرتضی هزاوهای، عضو هیأت علمی گروه علوم سیاسی و یکی از پژوهشگران و اساتید مطرح دانشگاه بوعلیسینا در سال ۱۳۴۰ در خانوادهای مذهبی و روحانی در شهر همدان متولد شد.
او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه علمی همدان گذراند و دوران دبیرستان را در دبیرستان امام خمینی(ره) همدان سپری کرد. رشته علوم سیاسی را تا مقطع کارشناسیارشد در دانشگاه امام صادق(ع) تحصیل کرد و پس از آن در جبهههای جنگ تحمیلی حضور یافت.
دکتر هزاوهای توانست بورسیه تحصیل در یکی از دانشگاههای انگلیس را کسب کند اما به دلایل شخصی تمایلی به ادامه تحصیل در خارج از کشور را نداشت بنابراین در آزمون دکتری دانشگاه امام صادق(ع) پذیرفته شد.
در دوران فعالیت علمی مرحوم هزاوهای در دانشگاه بوعلیسینا بیش از ۱۰ها مقاله علمی و کتاب از او منتشر شده است. او پس از سالها تدریس در دانشگاه بوعلیسینا در سال ۹۲ با بیماری مواجه شد و در اردیبهشت سال ۹۹ به علت بیماری درگذشت.
همزمان با فرارسیدن چهارمین سالگرد درگذشت دکتر سیدمرتضی هزاوهای، استاد علوم سیاسی دانشگاه بوعلیسینا ایسنا با همسر مرحوم دکتر هزاوهای که از اساتید بنام همدان بود، به گفتوگو پرداخت.
اهدای ۶۰۰۰ جلد کتاب به دانشگاه و حوزه علمیه
همسر دکتر هزاوهای با تأکید بر اینکه همسرم بسیار اهل مطالعه بود، گفت: مرحوم هزاوهای در وصیتنامه خود توصیه کرده بود کتابهایم را به حوزه و دانشگاه اهداء کنید که پس از فوتش ۶۰۰۰ جلد کتاب نفیس به دانشگاه بوعلیسینا و حوزه علمیه اهداء کردیم.
سرور سادات جوادینیک در گفتوگو با ایسنا، یکی از ویژگیهای خاص مرحوم هزاوهای را تلاوت قرآن با تدبر دانست و اظهار کرد: مرحوم هزاوهای روزی یک جزء قرآن را تلاوت میکرد و حتی در شرایط سخت و بیماری در حالت خوابیده هم قرآن میخواند.
وی با اشاره به اینکه همسرم مرکزیت صله رحم در اقوام بود، تصریح کرد: مرحوم هزاوهای بسیار مهربان بود و به خانواده و پدر و مادر اهمیت میداد. به پدر و مادر خود و بنده بسیار احترام میگذاشت و به کارهای آنها رسیدگی میکرد.
همسر مرحوم هزاوهای با بیان اینکه دیماه سال ۱۳۶۵ توسط امام خمینی(ره) عقد شدیم، از جریان عقدشان توسط امام خمینی(ره) گفت: مرحوم هزاوهای قبل از عقد به بنده گفت قرار است امام خمینی(ره) ما را عقد کنند و به کسی در اینباره چیزی نگو. نکته جالبی که در این زمینه وجود داشت این بود که خواهرم در خواب برادر شهیدمان را میبیند که او نیز میگوید از امام وقت گرفتیم و قرار است «سرور» را امام عقد کند.
وی ادامه داد: وقتی خواهرم موضوع خوابش را برای مادرم تعریف میکند مادرم با تعجب میگوید ما هنوز درباره عقد صحبت نکردهایم! که مرحوم هزاوهای با مادرم تماس میگیرد و میگوید قرار است امام ما را عقد کند.
جوادینیک با تأکید بر اینکه برای عقد در محضر امام به اتفاق پدر و مادرم و پدر و مادر همسرم به تهران رفتیم و به حضور امام خمینی(ره) رسیدیم، اظهار کرد: مراسم عقد ما ساده و مختصر برگزار شد اما به نظرم با شکوهترین عقد بود.
وی با اشاره به حضور آیتالله علمالهدی در زمان عقدش با مرحوم هزاوهای خاطرنشان کرد: آقای علمالهدی در زمان عقد ما نیز حضور داشت و با اشاره به بنده به حضرت امام گفتند ایشان خواهر شهید هستند و امام نیز فرمودند اینها خانواده شهید هستند. سپس امام خمینی(ره) از طرف من و آیتالله علمالهدی از طرف همسرم وکیل شدند و خطبه عقد جاری شد. بعد از عقد دست امام را بوسیدیم و ایشان توصیه و تکرار کردند «با هم بسازید؛ همدیگر را بسازید؛ زندگی را بسازید» و ما نیز این را سرلوحه زندگی خود قرار دادیم و زندگی مشترک خود را با این جمله آغاز و تمام کردیم.
جوادینیک یادآور شد: اول دیماه سال ۱۳۶۵ عقد کردیم و به علت شرایط جنگ در سال ۶۷ ازدواج مختصری برگزار شد. حاصل ازدواج ما دو فرزند دختر است که دختر بزرگمان در سال ۱۳۷۰ به دنیا آمد و هماکنون دانشجوی دکتری رشته برق دانشگاه علم و صنعت است و دختر دومم در سال ۱۳۷۹ متولد شد که وی نیز در رشته مشاوره در دانشگاه تهران مشغول تحصیل است.
همسر دکتر هزاوهای با اشاره به پذیرش دکتر هزاوهای در یکی از دانشگاههای انگلیس، افزود: بعد از ازدواج و زمانی که فرزند اولمان به دنیا آمده بود، همسرم در خارج از کشور پذیرفته شد اما گفت صلاح نمیدانم به خارج از کشور برویم، شاید در تربیت فرزندمان تأثیر داشته باشد.
وی با بیان اینکه مرحوم هزاوهای همواره به دانشجویان خود کمک میکرد، گفت: برای دانشجویان ارشدی که مشکل مالی داشتند، قانونی گذاشته بود که بتواند به صورت غیرمستقیم به آنها کمک کند. براساس این قانون هر کدام از دانشجویان مقطع ارشد که بتوانند دفاع کنند کمکهزینه دریافت میکرد، در واقع مرحوم هزاوهای با این روش به همه دانشجویانش حتی دانشجویی که از نظر مالی هم نیازمند نبود به یک دید نگاه میکرد تا دانشجوی نیازمند احساس حقارت نکند.
جوادینیک با تأکید بر اینکه مرحوم هزاوهای به مسأله حج و خمس اهمیت زیادی قائل بود، تصریح کرد: مرحوم هزاوهای فردی ولایتمدار بود و خط قرمزش مقام معظم رهبری بود. او در تمام راهپیماییها شرکت میکرد و در ایام دهه محرم در هیات سخنرانی میکرد و هزینهای دریافت نمیکرد.
همسر دکتر هزاوهای با بیان اینکه بیماری مرحوم هزاوهای در سال ۹۲ شروع شد، مطرح کرد: از سال ۹۲ تحت شیمیدرمانی، پرتودرمانی و جراحی بود و این مراحل را با صبوری طی میکرد و صحیفه سجادیه قرائت میکرد و همیشه شاکر بود.
وی با اشاره به اینکه مرحوم هزاوهای همیشه آماده رفتن بود، یادآور شد: همسرم به افطار دادن در ماه رمضان بسیار اهمیت میداد. قبل از فوتش آخرین افطاری را به روزهداران داد.
جوادینیک با بیان اینکه دکتر هزاوهای در ۱۱ اردیبهشت سال ۹۹ مصادف با نخستین شب جمعه ماه مبارک رمضان به دیار باقی شتافت، اظهار کرد: زندگی خوب و مفیدی داشتیم و خوشحالم که با یک «مرد» زندگی کردم و هیچ وقت از دستش ناراحت نشدم.
معلمی دکتر هزاوهای صرفاً معلمی در کلاس درس نبود
رئیس سازمان بسیج اساتید استان همدان نیز با بیان اینکه مرحوم هزاوهای یکی از اساتید خوب دانشگاه بود، گفت: معلمی دکتر هزاوهای صرفاً معلمی در کلاس درس نبود بلکه در بُعد تربیتی هم بسیار تأثیرگذار بود.
دکتر حسن رحیمیروشن در گفتوگو با ایسنا، تصریح کرد: بنده از سال ۱۳۸۳ دکتر هزاوهای را میشناختم و در جلسات مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی با وی ارتباط داشتم.
وی با بیان اینکه زمانی که بنده به دانشگاه بوعلیسینا منتقل شدم مرحوم هزاوهای معاونت دانشجویی و فرهنگی دانشگاه را برعهده داشت، افزود: بیشتر عمر علمی مرحوم دکتر هزاوهای همراه با کارهای اجرایی گذشت.
رحیمیروشن با اشاره به اینکه کارها و پایاننامههای مشترک زیادی با دکتر هزاوهای داشتم، اظهار کرد: مرحوم هزاوهای حدود چهار سال مدیرگروه علوم سیاسی دانشگاه بود و کتابها و مقالات زیادی تألیف کرد.
رئیس سازمان بسیج اساتید استان همدان با بیان اینکه بیش از ۱۰ تا ۱۵ مقاله همایشی و پژوهشی از دکتر هزاوهای منتشر شده است، خاطرنشان کرد: در دو سه سال آخر حیات خود به رتبه دانشیاری رسید و فعالیتهای علمی و پژوهشی زیادی داشت.
وی ریاست دانشگاه پیامنور همدان و ریاست دانشگاه پیامنور کبودراهنگ را از مسئولیتهای دکتر هزاوهای دانست و گفت: یکی از خاطرات بنده با مرحوم هزاوهای که بُعد معنوی داشت و برای بنده یک الگو شد، این بود که دکتر هزاوهای برای بنده تعریف کرد هر شب جمعه برای مرحوم پدرش سوره یاسین قرائت میکند و این موضوع برای بنده هم یک الگو شد.
انتهای پیام